۲۳ آبان ۱۳۸۷
عطر
معلم سر کلاس می گفت :
«حدود صد سال پیش مردی فاضلاب کش بود که کارش تخلیه فاضلاب خانه ها بود و روزی رو بدون رو به رو شدن با اون ها نمی گذروند.
روزی سر و کارش به بازار عطر فروشان خورد . بعد از پنج دقیقه از ورودش ناگهان حالش بد شد به حدی که در جا غش کرد.
مردم دورش جمع شدن ولی هر کاری که می کردند نمی تونستند حالش رو جا بیارن . تا این که دانشمندی تیکه از محتوای فاضلاب آورد و زیر دماغش گرفت . و کم کم حال این مرد خوب شد.»
معلم داشت نتیجه ی اخلاقی روایت رو می گفت اما من با خودم داشتم فکر می کردم این بنده خدا توی دستشویی که می شینه چقدر با عطرهای تولیدی خودش در همون لحظه حال می کنه.
۱۶ آبان ۱۳۸۷
saying
۱۰ آبان ۱۳۸۷
صد تا چیز با هم به وجودم هجوم میارن .
هیچ انگیزه ای برای هیچ چیز ندارم.
نمی دونم چطوری باید ادامه بدم .
راهی رو که نمی دونم کجا می ره رو چطوری ادامه بدم وقتی حتی نمی دونم کجا برم بهتره ؟!!
همه ی این ها علتش اینه که عشقم رو از دست دادم و دوباره عاشق نمی شم.
می خوام وانمود کنم که عاشقم . اما مثل اینه که بخوام توی هوا پا بزارم و وانمود کنم زیر پام پله هست.
۸ آبان ۱۳۸۷
?when
همین سوال او را می خورد . از درون نابود می ساخت . گاهی فکر خودکشی به ذهنش خطور می کرد . ولی تصور این که ممکن است آبادی درست در پشت این تپه ی شنی متحرک قرار داشته باشد مانع عملی شدن افکارش می شد .
او گیج شده بود... واقعا گیج.
۲ آبان ۱۳۸۷
شهر
مردی داشت می رفت. زنی در حال آمدن بود .
پسری که دستش رو بر روی ، دختری شیون کشان، دراز کرده بود.
این شهر شماره ی 1 است.
پسر بچه ای که به پیرمردی عصا زنان برخورد می کند . پسر بچه زمین می خورد . اما پیرمرد خود را نگه می دارد. دست آزادش را دراز می کند تا به پسرک کمک کند .
این شهر شما ره ی 2 است.
درست همانگونه که در بچگی فکر می کردم مشهد و مشهد مقدس دو شهر متفاوتند...
۲۸ مهر ۱۳۸۷
تضاد
درتابستان با شخصی آشنا شدم که از linux تنفر داشت. اتفاقا همین شخص به من یاد داد ، CD اورجینال ubuntu رو به صورت رایگان تهیه کنم.
با شخصی یهودی آشنا شدم که از آخوندها، درارتباط با اسلام بیشتر اطلاع داشت و همیشه از اسلام طرفداری بالایی می کرد.
دبیر درس دفاعی در ابتدای کلاس می گفت : جمهوری اسلامی تنها حکومت بر حق دنیاست .در آخر زنگ هم می گفت :جمهور اسلامی توی تاریخ جهان احمقانه ترین سیاست رو داره.
۲۰ مهر ۱۳۸۷
نوشتن
۱۹ مهر ۱۳۸۷
محتاج
۳۰ شهریور ۱۳۸۷
پیشرفت
دولت آمریکا اعلام کرد که چون قادر به کنترل پیشرفت نیست مجبور شده که سرعت پیشرفت رو کم کنه .
devolping
Has it happend to you to frighten from the speed of proggress?
American goverment has announced that had to slowdown the speed of promotion since it couldn't control the devolping procen.
۲۹ شهریور ۱۳۸۷
سال تحصیلی
۲۶ شهریور ۱۳۸۷
گرسنگی
از بیکاری حوصلش سر رفت . برای همین اولین جمله ای که به ذهنش رسید گفت : نمی دونم چرا وقتی آهنگ گوش می دم گرسنم می شه .
در همین لحظه جرقه ای در مغز بغل دستی اش خورد.
سالها بعد کتابی در مورد فرضیه ی تاثیر نامطلوب آهنگ بر سیستم گوارشی انتشار یافت.
۲۴ شهریور ۱۳۸۷
سنگ
در ابتدای خلقت سنگی به دو تکه شد . یک تکه در بالای کوه افتاد .آن تکه به دنبال تکه ی دیگر خود از کوه پایین آمد . به هر سنگی می رسید صحبت می کرد. تا زمانی که به سنگی دیگری رسید که این سنگ هم به دنبال نیمه ی دیگر خود بود.
سنگ دوم به سنگ اول گفت : شاید تو نیمه ی گمشده ی منی .
اما سنگ اول جواب داد : نه تو نیستی .
سنگ دوم دوباره پرسید : چرا ؟
سنگ اول که جوابی نداشت که بدهد ، بی توجه به سنگ اول شروع کرد به ادامه ی راه. قل خورد و قل خورد و قل خورد اما تا ابد نیمه ی گمشده ی خود را پیدا نکرد...
قبل
اتوبوس
بعد از نیم ساعت انتظار بالاخره اتوبوس رسید. سیل مسافران به سمت اتوبوس حجوم برد .
بعد از نیم ساعت انتظار باید سوار اتوبوس می شدم تا هر چه سریعتر به کارم برسم.
نمی دونم چی شد اما از جام بلند نشدم. روی صندلی ایستگاه نشستم . خیلی ساده از جام بلند نشدم. خیلی ساده بلند نشدم و گذاشتم اتوبوس بیاد بایسته و مسافراش رو سوار کنه و بره و من رو روی صندلی جا بگذاره.
تمام روز رو به این فکر می کردم که چرا همچین کاری کردم.
فردای اون روز ، انفجار اتوبوسی به دلیلی نامعلوم و مرگ تمام مسافرانش تیتر اول تمام روزنامه های محلی شده بود .