‏نمایش پست‌ها با برچسب شهر ، خشم ، مهربانی ، مرز. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب شهر ، خشم ، مهربانی ، مرز. نمایش همه پست‌ها

۲ آبان ۱۳۸۷

شهر

0 نظرات

مردی داشت می رفت. زنی در حال آمدن بود .
پسری که دستش رو بر روی ، دختری شیون کشان، دراز کرده بود.
این شهر شماره ی 1 است.
پسر بچه ای که به پیرمردی عصا زنان برخورد می کند . پسر بچه زمین می خورد . اما پیرمرد خود را نگه می دارد. دست آزادش را دراز می کند تا به پسرک کمک کند .
این شهر شما ره ی 2 است.
درست همانگونه که در بچگی فکر می کردم مشهد و مشهد مقدس دو شهر متفاوتند...