۳۰ شهریور ۱۳۸۷

پیشرفت

0 نظرات
تا حالا شده که از سرعت پیشرفت بترسین ؟

دولت آمریکا اعلام کرد که چون قادر به کنترل پیشرفت نیست مجبور شده که سرعت پیشرفت رو کم کنه .

devolping

Has it happend to you to frighten from the speed of proggress?

American goverment has announced that had to slowdown the speed of promotion since it couldn't control the devolping procen.

۲۹ شهریور ۱۳۸۷

سال تحصیلی

1 نظرات

روز اول مهر به علت شهادت امام علی تعطیله . روز دومش هم باید با تاخیر بریم مدرسه.
این جاست که شاعر می گه: سالی که نکوست از بهارش پیداست .


۲۶ شهریور ۱۳۸۷

گرسنگی

0 نظرات




از بیکاری حوصلش سر رفت . برای همین اولین جمله ای که به ذهنش رسید گفت : نمی دونم چرا وقتی آهنگ گوش می دم گرسنم می شه .
در همین لحظه جرقه ای در مغز بغل دستی اش خورد.
سالها بعد کتابی در مورد فرضیه ی تاثیر نامطلوب آهنگ بر سیستم گوارشی انتشار یافت.
hunger
he got bored for had nothing to do .
so , he said the first sentensess comes to his mind : I don't know why whenever i listen to music I'll get hungry.
in this moment an opinition in mind of who was beside of him.
after years , a book published about undesirable semsation of music on the digestive system.

۲۴ شهریور ۱۳۸۷

سنگ

0 نظرات

در ابتدای خلقت سنگی به دو تکه شد . یک تکه در بالای کوه افتاد .آن تکه به دنبال تکه ی دیگر خود از کوه پایین آمد . به هر سنگی می رسید صحبت می کرد. تا زمانی که به سنگی دیگری رسید که این سنگ هم به دنبال نیمه ی دیگر خود بود.
سنگ دوم به سنگ اول گفت : شاید تو نیمه ی گمشده ی منی .
اما سنگ اول جواب داد : نه تو نیستی .
سنگ دوم دوباره پرسید : چرا ؟
سنگ اول که جوابی نداشت که بدهد ، بی توجه به سنگ اول شروع کرد به ادامه ی راه. قل خورد و قل خورد و قل خورد اما تا ابد نیمه ی گمشده ی خود را پیدا نکرد...
stone
at the begginig og creation , a stone broked to two piece. on of them dropped on top of a mountain.
that piece get looking for the other piece . so , he went down from the mountain . It spoked with every other pieces of stone that it visited .
by the time it reached another piece what was looking for its lost piece.
the secound stone said to the first one: "maybe you are my lost piece ."
but the first stone answerd :" no . you aren't".
but the secound one asked him again :" why?"
the first one have nothing to say, then he continued his way carlessly .
he rolled and rolled amd rolled . but he never find another piece of it self .

قبل

0 نظرات

…می دونستم که واقعیه . امکان نداشت واقعی نباشه. واقعی بود. حسش می کردم. تمام روحم و سرشار کرده بود. همه کارم رو هدف دار.زندگی رو داخلش حس می کردم. از لحظه لحظه با اون بودن لذت می بردم. از تک تک کلماتی که می گفت. حرفاش ضربان قلبم رو عوض نمی کرد. آهنگش ضربان قلبم بود. مثل معتادی بودم که نمی تونستم بدونش زندگی کنم. می دونستم که این از اون عشق های زودگذری که به این و اون نشون می دیم نیست. چون تونسته بود فکر ضمخت و فولادین من رو با لطافتی مخمل وار عوض کنه. وقتی اون میومد قدرتی رو داشتم که زندگیم رو عوض کرد…

اتوبوس

0 نظرات

بعد از نیم ساعت انتظار بالاخره اتوبوس رسید. سیل مسافران به سمت اتوبوس حجوم برد .

بعد از نیم ساعت انتظار باید سوار اتوبوس می شدم تا هر چه سریعتر به کارم برسم.

نمی دونم چی شد اما از جام بلند نشدم. روی صندلی ایستگاه نشستم . خیلی ساده از جام بلند نشدم. خیلی ساده بلند نشدم و گذاشتم اتوبوس بیاد بایسته و مسافراش رو سوار کنه و بره و من رو روی صندلی جا بگذاره.

تمام روز رو به این فکر می کردم که چرا همچین کاری کردم.

فردای اون روز ، انفجار اتوبوسی به دلیلی نامعلوم و مرگ تمام مسافرانش تیتر اول تمام روزنامه های محلی شده بود .