۲۴ شهریور ۱۳۸۷

اتوبوس


بعد از نیم ساعت انتظار بالاخره اتوبوس رسید. سیل مسافران به سمت اتوبوس حجوم برد .

بعد از نیم ساعت انتظار باید سوار اتوبوس می شدم تا هر چه سریعتر به کارم برسم.

نمی دونم چی شد اما از جام بلند نشدم. روی صندلی ایستگاه نشستم . خیلی ساده از جام بلند نشدم. خیلی ساده بلند نشدم و گذاشتم اتوبوس بیاد بایسته و مسافراش رو سوار کنه و بره و من رو روی صندلی جا بگذاره.

تمام روز رو به این فکر می کردم که چرا همچین کاری کردم.

فردای اون روز ، انفجار اتوبوسی به دلیلی نامعلوم و مرگ تمام مسافرانش تیتر اول تمام روزنامه های محلی شده بود .

0 نظرات: